امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان ـ میرزا محمد مقصرالدوله
(محمد شریفی- سابق)
قربانت گردم، خاک پای ثریای حضرت اشرف را توتیای چشم کردم،فیالحال که این سطور را به رسم رفاقت سابق و بدور از تملّق معمول خدمت اقدس همایونیتان مینگارم، نعیمالدوله مرقوم فرمودهاند که راپورت مفصلی از پیشرفتهای خارقالعقول در ممالک هشتگانه طرح عظیم و پر برکت نیشکر، که عوامالناس آن را "هشتپا" لقب نهادهاند ،به شرف عرض برسانم.
بنده بیاختیار از فرط تعجب بر ایشان تشر زدم و گفتم:
خالو جان! چه کشکی؟ چه پشمی؟!
این شورستان که در جشنواره عَلَم کردهاند، نه از شیرینی نیشکر برآمده و نه از طبع ظریف مدیران. والله اگر ریشهاش را بجویی، از آن روز جوانه زد که ارباب نیشکر خواستند با دود نیزارهای نیمسوخته، هوای فرهنگی خوزستان را مُعطّر کنند؛ لیک به جای شمیمِ عود و گلاب، خاکستر در گلوگاه رعیت فرو کردند!
نعیمالدوله در جواب فرمودند:
جناب آمیرزا!
حضرتعالی از مواهب و خدمات خارقالعاده حاج شیخ عبدالعلیخان و دستیار اعظمش حاجآقا مدحجاوی (مدظلهالعالی ) بیخبر میباشید.
از عهد عتیق و از روزگار شیخ حسن فریدون در زعامت دکتر شریعتی، که حاج عبدالعلی را بر کار شکرستان گماشتند، الی یومنا هذا که دولت نهجالبلاغهخوان وفاق بر سریر عمارت پاستور نشسته، مشارالیه همچنان فعال مایشاء بودهاند و هستند.
بنده در مقام راپورت عرض کردم:
حضرت نعیمالدوله!
کما هو حقّه، رسم جماعت شکرستانی چنین بوده و هست که نخست نیزار را به آتش بکشند؛ آنگاه که دود چون دیو هشت سر تا هفت آسمان بالا رود و خلقالله از نفس در افتند، تازه داس برگیرند و نیشکر نیمپُخت را بچینند!
انگار قورمهسبزیست که باید نخست بسوزد تا بعد مزه دهد!
در این گیر و دار، مدارس و ادارات تعطیل میگردد؛ تختهای مریضخانهها پر میشود؛ سینههای مردم چون آهن تفته خسخس میکند؛ و کارون، این شتر قربانیِ همیشهمظلوم، دهدرصد حقابه خود را دودستی تقدیم دیوانیان شکرستان میکند تا تالابها به دم آخر برسند و کشاورزان، که روزگاری نانآور سفره مردم بودند، دست در حنا و پا در پوست گردو نهند.
حضرت اشرف!
درست در هفته ی نخست آذرماه ۱۴۰۴در اوج برداشت نیشکر، ناگهان پنجمین جشنواره نیمه بین المللی شکرستان با بوق و کرنا به مدت سه شب و سه روز
با ساز و دهل، با ریسههای نور، با بودجههایی که حساب و کتابشان را باید به مردم گرارش بدهند، که نمی دهند، جشنوارهای نه ملی، نه محلی، بلکه عجایبالخلایقی!
گویی میخواهند درد بیدرمان محیط زیست را با چند دولاب موسیقی و غرفه سفالگری مرهم نهند!
گویی اگر هزاران تومان خرج دکور نمایند، دود نیزارها رغبت میکند از آسمان پایین بیاید!
اکنون به عرض مبارک میرسانم:
بهتر آن است که این بودجهها را صرف چهار مریضخانه قلب و ریه فرمایند؛
یا تکنولوژی سبز از بلاد فرنگستان بیاورند؛
یا دستگاه برداشت سرد از برزیل وارد کنند تا بیهوده آتش به جان نیزار نیندازند.
اما چه کنم، ظاهراً رنگ جشنواره، از رنگ ریه مردم خوشتر است!
و عکس یادگاریِ حضرات مدیران، از هوای پاک مفیدتر!
و اما حکایت حاج عبدالعلی و مدحجاوی…
اگر در اوراق تاریخ بنگری، میبینی که از عهد غلامرضا شریعتی تا دولت محرومانِ مرحوم رئیسی، تا امروز که دولت طبیبِ نهجالبلاغهخوان بر مسند استوار است، این دو بزرگوار همچون ستونهای کوه بیستون، نه از جا کنده میشوند، نه غبار تغییر بر دامانشان مینشیند.
نه مدیر عوض میشود، نه مدیریت؛
تنها اسامی دولتهاست که چون برگ خزان فرو میافتد و نومیافتد.
حضرت اشرف!
راستش این جشنواره، بوی شهد شکر نمیدهد؛
بیشتر به رایحه دود و خاکستری میمانَد که بر جامه شهر نشسته است.
فعلاً مزید تشکر و عزتمندی را باقی میگذارم
و تتمه راپورت را در مجالی دیگر تقدیم خواهم داشت.
والسلام علی من اتبع الهدی
بنده کمترین
میرزا محمد مقصرالدوله
یا همان
محمد شریفی سابق